مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
ای کاش یک ثانیه با ما همنـشین باشی سخت است عمری اینچنین تنهاترین باشی خاک “دلم” تـسخـیرِ بیگانه نخـواهد شد ای دوست! وقتی صاحب این سرزمین باشی شب، نور تو در کوچههای شهر جاری شد تا مثـل فـانـوسی بـرای اهـلِ دین باشی دست خـدا ترجـیح داده دستِکـم اینـبار تا دست فـتنه رو شود، در آستین باشی خـیـلی به چـشـمان عـلـیوار تو میآیـد در مسجد سهـلـه امیـرالمـومـنـین باشی دنیا رکابش را هزاران سال صیقـل داد تا شاید این جمعه رکابش را نگین باشی زهـرا برای غربتت بارید از آن دم که فـهـمـید تو بـایـد غـریبِ آخـرین بـاشی ایکـاش ما هم مهـزیـارت میشـدیم آقا وقتی میان شیـعه گرمِ دستچـین باشی با درد و با اندوه و با گریه عجین باشم با درد و با اندوه و با گریه عجین باشی تا کی قرار است از فراقت اینچنین باشم!؟ تا کی قرار است از صبوری اینچنین باشی!؟ خیلی دلم میخـواهد آقا وقت جـاندادن آن لحظهها، آن لحظههای واپسین، باشی اشکِ منِ بیمعـرفت خشکـیده، باید هم تو همچنان دلواپس هَل مِن مُعین باشی بـار گـنــاهـان مـنِ نـامــرد بـاعـث شـد تا جای من پیش خدا تو شرمگین باشی پای برهنه، کـربلا، با تو، چه میچسبد خیلی دلم میخواست با من اربعین، باشی برگرد، روضه، روضۀ سقاست، پس برگرد تا روضـهگـردانِ یـلِ اُمُّ الـبـنـیـن بـاشی با آن عمود سهمگینی که به فرقت خورد باید علمدار! این چنین نقش زمین باشی |